داستان … ؛ داستان جدایی است . عزیزی رفته؛ یاری بی وفایی کرده؛ رابطه ای پایان یافته؛ بازگشتی در کار نیست …
ناگهان اتفاق افتاده . باور نمی کنی ؛ نه امکان ندارد ؛ وحشت بر جانت مستولی شده؛طاقت نمی آوری، فریاد ؛ شیون، گریه ؛ ناله …خودرا به زمین می زنی به درو دیوار می کوبی، ضجه می زنی ؛ التماس می کنی ؛ انکار می کنی ؛ هرکاری حاضری انجام دهی تا حادثه را تغییر دهی. زمان را به عقب برگردانی ؛ می خواهی مالت ، جانت ، جوانیت و حتی بقیه عمرت را بدهی ،حاضری برای یک ساعت اضافه ، یک دیدار، یک بوسه ، یک خداحافظی هرچه داری را تقدیم کنی ، اما …..
چکار می توان کرد؟ به سراغ چه کسی می توان رفت ؟ داد خود از که بستانیم ؟ با این انکار و خشم و اندوه چه کنیم؟
او رفته ؛ یا خودش خواسته یا مرگ اورا برده . تو مانده ای با همه مسائلی که قبل از رفتن او بوده باضافه مشکلاتی که با رفتن او ایجاد شده و اقیانوسی از درد جدایی و فراغ و حیرت و سوال های بی جواب و حسرت ها و ای کاشها ….
ای کاش این کار را کرده بودم ، ای کاش آن کار را نکرده بودم ، اگر می دانستم ، اگربفکر بودم ، اگر توجه کرده بودم….
این افکار مانند خوره به جان تو می افتند و در مقابل آنها فکر می کنی کاری از تو ساخته نیست. درگردابی قرار می گیری که هرقدر بیشتر دست و پا می زنی فروترمی روی . خاطرات بد و ناراحت کننده را مرتب برای خود تکرار می کنی . از دست این افکار رهایی نداری. ….اما اگر جلوی این افکار را نگیری ، اگر نگاهت را تغییر ندهی ، اگر در گذشته بمانی ، افسردگی از راه می رسد. یاس ، ناامیدی ….. فکر می کنی هرگز چیزی عوض نخواهد شد.این مصیبت تورا رها نخواهد کرد ، همیشگی و دایمی است . حوصله هیچکس را نداری ، از همه دوری می کنی ، یا برعکس طاقت تحمل خودت و تنهاییت را نداری ، از تنها بودن وحشت می کنی ، هرطور شده می خواهی تنهاییت را با کسی یا کاری یا چیزی پر کنی .از خودت می پرسی آیا دوباره شادی به قلب من باز خواهد گشت ؟ آیا دوباره خواهم خندید؟ آیا دوباره حال خوب راتجربه خواهم کرد ؟ آیا این غم دست ازسرمن برخواهدداشت ؟ آیا دری باز خواهد شد ؟؟؟
بله باز خواهد شد : رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند وچنین نیزهم نخواهدماند
ما در بنیاد نیکوکاری روبن زاده ، به تو کمک می کنیم با اندوهت کنار بیایی. آن را باور کنی اما از آن فاجعه ای دایمی و همیشگی نسازی . ما به تو نشان می دهیم که سوگ پایان زندگی نیست . درد می آید و می رود ، درد ماندنی نیست ، درد ابدی نیست . این درد هم به پایان خواهد رسید . ما دست تو را می گیریم و یاریت می دهیم از خارزارهای ماتم به سلامت بگذری و با پذیرش واقعیت و باور به توانایی های خودت دوباره شادی را در آغوش کشی و اطرافیانت را هم خوشحال کنی . ما باور داریم و در کنار دوستانی که در گروه های درمان سوگ بنیاد شرکت کرده اند ، تجربه کرده ایم که حوادث تلخ زندگی ، جدایی ها ی عاطفی ، ماتم ها و شکست ها می توانند از ما انسانهای قویتر و ارزشمندتری بسازند . همانطور که فیلسوفی گفت : رنجی که مرا نکشد ، مرا قوی تر می کند.
ویل دورانت در کتاب تاریخ تمدن گفته است مهمترین موضوعی که باعث رشد وپیشرفت تمدن بشر شد سختی ها و مصیبت ها است .بله ، انسان با فکرسالم و از راه درست می تواند در بحران ها و سختی ها سریعتر رشد کند . مگردر کتاب های روانشناسی یکی از تعاریف هوش قدرت سازگاری با شرایط جدید نیست ؟ ما با شرایط جدید پس ازجدایی و مرگ سازگار می شویم و رنجمان را دستمایه پیشرفت و شکوفایی بعدیمان می کنیم .شاهد ادعای ما زندگی پرفراز و نشیب پیامبران ، دانشمندان ، هنرمندان و ثروتمندان است .کدام انسان موفقی را می شناسید که زندگی آرام وبی دغدغه ای را طی کرده باشد؟
بررسی هایی که برروی شرکت کنندگان در گروه های درمان سوگ انجام شده نشان داده که آنان پس از چند جلسه شرکت در این گروه ها اندوه خود را پذیرفته اند و از افسردگی ویاس دور شده اند . آنها دیده اند که حوادث تلخ زندگی می تواند نقاط عطف زندگیشان باشد تا استعدادهایشان تحقق یابد و به خودشکوفایی برسند.آنان قدرت خود را باورکرده اند. ما به آنان مهارت کنار آمدن با درد و رنج را می آموزیم و معتقدیم:
درست است که اتفاق تلخی ما را بهم ریخته و شیرازه زندگی ما را گسسته است، اما درد و رنج همیشگی نیست . حال انسان تغییر می کند. ما می دانیم چگونه تهدید هارا به فرصت ها تبدیل کنیم . با شرکت در جلسات گروهی سوگ درمانی به خودتان این شانس را بدهید که آرامش از دست رفته خود را باز یابید و به شکوفایی برسید . ما این تجربه را داریم خود را در تجربه ما شریک کنید.