قصه ای از آنسوی مرز بهشت
آخرین در باغ سبز سرنوشت
با توأم ای آشنا با چشمهای بی گناه کودکان
من به اعجاز نگاه این غنچه ها رسیده ام
رنگهای زندگی را از میان ناله های بی صداشون شنیده ام، اشکهای حلقه بسته بر چشمان مشتاق به در ، من میان سایه این سرودلان عطر و بوی زندگی را چشیده ام
قرعه بنام ما افتاد، جمعی از همدلان بنیاد نیکوکاری شروین برای نوازش چشمانمان و گرفتن دستهای کودکان نقص ایمنی در بازارچه ای که به این منظور بوده گردهم آمدیم.
چقدر دستهای گرم این عزیزان، تنها بود، چقدر جای دستهای شما، در میان غربت این منظران خالی بود.