گپی با خانم روبن زاده (شهره کوهن مدیر عامل بنیاد نیکوکاری شروین روبن زاده) روزنامه سلامت تاریخ 13 اردیبهشت 93

گپی با خانم روبن زاده (شهره کوهن مدیر عامل بنیاد نیکوکاری شروین روبن زاده) روزنامه سلامت تاریخ 13 اردیبهشت 93

از مرگ ناگهانی فرزندش تا تاسیس بنیاد نیکوکاری شروین روبن زاده

بازگشت به زندگی پس از مرگ عزیزان

زیبایی فقط ظاهر نیست.ذهن نیز می تواند و باید زیبا باشد. این همان چیزی است که در" ذهن زیبا" ی این هفته خواهید خواند.ماجرا از این قرار است که 10 سال قبل، خانواده روبن زاده پسر دانشجوی 20 ساله شان، شروین، را در یک حادثه رانندگی از دست دادند، اما آنان بدون آنکه بار این غم لحظه ای رهایشان کند،توانستند در مرداب غم از دست دادن عزیزشان نیلوفر بریانند،با عشق به همنوع و با بذل توان و وقت و مالشان و از همه مهمتر با کمک دوستانی که در این مصیبت تنها یشان نگذاشتند. با مادر شروین و خواهرش شرمین که در مقطع دکترای روانشناسی تحصیل می کند، صحبت کردم تا هم از اولین روزها و سالهای به قول خودشان پرواز شروین بگویند و هم از آنچه باعث شد بر پایه های این غم ،بنیاد شروین روبن زاده استوار بر پا بایستند که رسالتش را تسکین آلام دلسوختگان قرار داده، از هر مذهب و نژاد و طایفه که عزیز خود را از دست داده باشند، هر انسان دردمندی را باید همدرد بود و تسکین داد. اینجا مرزهای خود ساخته ای که انسان ها را از هم جدا می کنند برداشته شده اند،غم مال همه است و شادی نیز. شعارشان در بنیاد این است: "اینجا ما سوگ را درمان می کنیم." بی شک واکاوی آن همه خاطره تلخ،دردناک بود اما خانم روبن زاده و دخترش با صبوری و خودداری ،هر آنچه بر آنها گذشته بود ،باز گفتند.

سلامت : از روزهای اول برایمان بگویید.

وقتی این اتفاق می افتد،خلاء عجیبی ایجاد می شود.در وجود هر انسانی ابراز عشق به دیگری وجود دارد،به خصوص که این دیگری فرزندت باشد.می خواهی عشق را به فرزندت بدهی. با شروین که حرف می زدم،از آرزوهایش می گفت،می گفت می خواهم ازدواج کنم و 4 تا بچه داشته باشم:، پر از آرزو بود اما یکباره پرونده بسته شد.موضوع این است که اگر بخواهی فقط به پرونده بسته نگاه کنی،تو هم می روی و با رفتن تو کسان دیگری هم که اطرافت هستند وابسته تو ، می روند.حدودا یک سال قبل از رفتن شروین ،دخترم به من گفت دوستی دارم که برادرش فوت کرده و خواهرش بعد از این اتفاق دیگر درس نخوانده.آن موقع هنوز اتفاقی در خانواده ما نیفتاده بود و همه چیز روال عادی داشت اما همان موقع هم با خودم فکر کردم چرا دوست فرزندم باید باید در زندگی را به روی خودش ببندد؟قبول این اتفاق خیلی سخت است.الان شروین هم هست و هم نیست.آرزوهایش را چه کنم؟زمانی که شروین را برای خاکسپاری می بردن،یادم نمی رود که ضجه می زدم که یک نفر یک بچه بیاره و اسمش را بگذاره شروین.دخترم آن زمان کنکور داشت.با خودم که تنها شدم ،دیدم همه چیز دارد از بین می رود،اگر بخواهم فقط به دنبال شروین باشم ،همه چیز نابود می شود.دختر دیگرم تازه دو ماه بود ازدواج کرده بود و شوهرم و همه اطرافیانم نابود می شدند.

من بار دیگر طعم نابودی را،البته از نوع دیگری، چشیده بودم.آخرین موشکی که عراقی ها در روزهای آخر جنگ به تهران زدند،خانه ما را با خاک یکسان کرد و چیزی از زندگی من باقی نگذاشت .آن آسیب ترمیم شد،کمی طول کشید اما شد.من یک سال در چادر زندگی کردم تا زندگی ام تا زندگی ام دوباره سامان گرفت،اما با این اتفاق باید چه می کردم؟ رفتن شروین را چه می کردم؟

سلامت: چطور توانستید خود را دوباره پیدا کنید یا بهتر بگویم اصلا پیدا کردید یا نه ؟

نمی دانم چه شد . شاید رسالتی بود شاید هم خوابی بود که دیدم، اما فکر کردم باید دوباره شروع کنم.همیشه در زندگی فکر می کنم که نباید باری به زمین بماند،اما این بار دیدم اگر شروع نکنم بار اصلی زندگی من روی زمین می ماند.دخترم که آن موقع کنکور داشت تا امروزهم به من اعتراض می کند که بد از گذشتن تم شروین او را به زور به مدرسه بردم. به او گفتم باید به زندگی برگردد،حتی چشمانم جایی را درست نمی دید اما او را بردم سر کلاس نشاندم . می دانستم فرزندان دیگرم نباید جا بمانند. دختر تازه عروسم نباید جا می ماند،نباید می گذاشتم همه چیز نابود شود اما این احساس و این فکر در وجودم باقی ماند.با عشقی که به فرزندم داشتم باید چه کار کنم؟ ما الان در بنیاد 46 بچه تحت سرپرستی داریم که احساس می کنم نوه های من هستند.خلاء فقدان را باید پر کرد. کسانی به بنیاد مراجعه کردند که تک فرزند نوجوانشان را از دست داده اند،به آنها گفتیم دوباره شروع کنید،دوباره شروع کردند و بچه دار شدند.اگر نه، زندگی را می بازی.

سلامت :چطور توانستید این عشق را به دیگران منتقل کنید،آنقدر قدرت گرفتید که توانستید بنیاد راه بیندازید؟به هر حال کار آسانی نیست؟

واقعا همه چیزبا عشق شروع شد و با عشق ادامه پیدا کرد.دلیل دیگری نمی توانم بیاورم،چون اگر عشق نبود،نمی توانستم زیر بار این غم کمر راست کنم.کار بنیاد هم نمی توانست ادامه پیدا کند.به فرزندت عشق داری و این عشق در وجود توست، حالا که او رفته می خواهی چه کنی ؟این عشق دیگر پس گرفتنی نیست.الان دیگر دلم نمی خواهد کسی اسم شروین را روی چه اش بگذارد.شروین ،شروین است و از نظر من که مادرش هستم،حضور دارد و من دارم با او زندگی می کنم.انگار او است که کمک می کند همه چیز درست بچرخد . مثلا ما در بنیاد قبل از تورم هر 2 ماه یا 3 ماه یک بار سبد ارزاق می دادیم. بعد از تورم شد 4 ماه یک بار ،2 ماه پیش به خانواده های نیازمند تحت پوشش بنیادسبد ارزاق دادیم و فکر کردیم برای عید نمی توانیم دوباره این کار را انجام دهیم.هفته پیش ناگهان دوباره تصمیم گرفتیم برای عید هم سبد ارزاق بدهیم.از صبح تا حالا که شروع کردیم ،کلی جنس و پول جمع شده.اگر اینها عشق نیست پس چیست؟اسمش نمی دانم چیست،راز یا ....

وقتی بچه های تحت پوشش بنیاد را بغل می کنم،از صمیم قلب احساس می کنم بجه های شروین را بغل کرده ام و این حسی است که سعی کرده ایم در بنیاد به بقیه منتقل کنیم.خانمی که پسرش با قرص برنج خودکشی کرده بود،همه وسایل عقدش را آورد برای یکی دیگر از بچه های بنیاد که همین روزها عروسی اش است.اگر نداده بود،اینها می شدند آیینه دق !دادان عشق به دیگران مثل اهدای عضو است،بخشی از وجودت را ایثار میکنی.وقتی قلب یا کلیه عزیزآدم که از دست رفته در بدن دیگری باشد،آدم با تمام وجود آن دیگری را بغل می کند و صدای قلب عزیزش را که در بدن دیگی می شنود\،شاد می شود. این هم مثل همان است.وقتی به بقیه عشق می دهی ،احساس می کنی عشقت را به عزیزی می دهی که پرواز کرده و در مقابلش عشق می گیری.

سلامت : شما چطور درد سوگواران را در مرکز تسکین می دهید؟

در بنیاد به آنها می گوییم تنها نیستند.می آیند و می بینند که افراد زیادی، 60-50 نفر مانند آنها هستند.خیلی فرق می کند آدم ببیند دردی که دارد تنها مال خودش نیست. همه هستند و همه با شما همراهی می کنند. ما با هم می سازیم .گل نیلوفر در مرداب در می آید.افرادی که این اتفاق شوم برایشان افتاده ،مثل مرداب می شوند.باید کاری کرد که گل نیلوفر از همین مرداب بروی. می دانم که ما هم روزی پیش آنها می رویم.خانمی از دزفول داریم که 2ماه پیش فرزندش را از دست داده. به من می گفت می خواهم بمیرم. به او گفتم فکر کردی بعد مرگت دخترت چه می شود؟حاج آقا چه می شود؟به آنها فکر کن.اگر برایت اهمیت ندارد،خودت را بکش و او دیگر حرف مرگ را نزد.

هر چقدر هم بگذرد،نمی توانی درد را فراموش کنی. هر شب چراغ اتاق شروین را روشن می کنم و صبح می روم خاموشش می کنم و به او صبح بخیر می گویم.ما هیچ کدام نمی توانستیم بعد از این اتفاق غذا بخوریم.بعد همین معلم دخترم که فرزندش را از دست داده بود،کمکمان کرد و گفت برایش بشقاب بزار و غذا بکش.بیشتر مردم از کلاغ ها بدشان می آید،اما کلاغها دوستان صمیمی من هستند.هر شب برایشان غذا می گذارم و هر صبح با قارقار تشکرشان از خواب بیدار می شوم.خب چه می کردم؟می شد غذا نپزی؟می شد غذا نخوری؟10سال است هنوز برای شروین بشقاب می گذاریم.مردم فکر می کنند در اتاق عزیز از دست رفته اشان را باید ببندند اما من از روز اول بعد از برگشتن از سر خاک شروین گفتم که در این اتاق باید همیشه باز بماند.

اوایل دلم نمی خواست هیچ کس ماجرای غم ما را بداند.

سلامت : شرمین! فقدان برادر در انتخاب رشته دانشگاهی ات (روانشناسی با گرایش سوگ درمانی) تاثیر داشت؟

شرمین: بله اوایل دلم نمی خواست هیچ کس ماجرای غم ما را بداند.حتی دوستان صمیمی من موضوع تصادف شروین را از پدرم شنیدند.معلمان و هم کلاسی هایم به محض اینکه خبر را شنیدند،خود را به خانه ما رساندند.آن روز صحبت های یکی از معلمانم که مدت کمی بود فرزند 18 ساله اش را از دست داده بود،برایمان واقعا راهگشا شد.او به من گفت :"چرا فکر می کنی همه چیز تمام شده؟من هنوز هم وقتی می روم بستنی بخرم،دو تا می خرم.یکی برای خودم و یکی هم برای پسرم. بستنی ای می خرم که پسرم دوست داشت. بعد آن بستنی را می گذارم روبرویم و با پسرم حرف می زنم،درباره همه چیز با پسرم صحبت می کنم و حرف ها و جواب هایش یادم می آید.می توان با وجودش و با یادش زندگی کرد."

سلامت : حالتان را در آن روزها برایم تعریف می کنید؟

شرمین : آن موقع نه می توانستم قبول کنماین اتفاق افتاده و نه می توانستم بفهمم اینها چی دارند می گویند.من کلاس کنکور می رفتم اما با وجود اینکه نمی خواستم کسی بفهمد،به دلیل اینکه معلم ها و همکلاسی ها به من سر زدند.بالاخره همه موسسه جریان را فهمیدند.روزی که سر کلاس رفتم،معلم ادبیاتم نمی دانم با کودم انگیزه گفت شاگردی داشتم که خواهرش را از دست داد و دیوانه شد!بعد از این حرف احساس کردم چه خواهر بی معرفتی هستم که هنوز دیوانه نشده ام و این احساس گناه بی معرفت بودن تا سال ها با من بود. تا چند سال درست نمی دانستم طبق حرف این معلم باید دیوانه بشوم یا طبق حرف آن یکی باید زندگی عادی ام را با یاد برادرم ادامه بدهم. اینکه کدام طرف بروی به احساس درونی و اطرافیانت بستگی دارد.دوستان دور و بر من فقط چند تا بچه های همسنم بودند اما همین ها کمکم کردند.یک ماه بعد از تصادف شروین تولد من بود و بجه هایی که چیزی از روان شناسی نمی دانستند،فقط از روی محبت همه خانه ما جمع شدند و برایم تولد گرفتند و چقدر توانستند این حس را به من انتقال بدهند که تنها نیستم!چقدر این حس را به ما دادند که همه در کنار شما هستیم.تنها نبودیم و نیستیم.الان دکترای روان شناسی می خوانم. استاد روانکاوی داشتم که می گفت برای اینکه این ماتم را تسکین دهید،انرژی تان را به آدم از دست رفته پس بگیرید و روی آدم های دیگری سرمایه گذاری کنید.الان نمی دانم کاری که می کنم انرژی پس گرفتن است یا انرژی زیاد کردن اما حتی در همین ماتم هم اگر آدم ها عشق را به تو بدهند،وضع جور دیگری می شود.مثلا دوست های شروین هنوز به خانه ما رفت و آمد دارند.هیچ کدام آنها برای من شروین نمی شود اما با خود عشق را به خانه ما می آورند و ما هم از صمیم قلب دوستشان داریم.بیماری هایی دارم که برای درمان غم فقدان عزیزشان به من مراجعه می کنند.دردشان را می فهمم و سعی می کنم تسکینشان دهم اما جای آن که رفته ، در هر صورت پر نمی شود.

تصادف های رانندگی سالانه جان 20هزار ایرانی را می گیرد.

براساس آمار سازمان پزشکی قانونی،سالانه بیش از 20هزار نفر بر اثر تصادف رانندگی در کشور ما جان خودرا از دست می دهند و این تعداد حتی از آمار کشته های برخی جنگ های محلی هم بیشتر است.دکتر آقاجانی ،معاون وزرات بهداشت می گوید: " ایران در بین کشورهای جهان رتبه پنجم را در تلفات ناشی از حوادث رانندگی دارد." و بیشتر قربانیان حوادث رانندگی نیز مردم کشورهای در حال توسعه هستند.این یعنی با برنامه ریزی و فرهنگ سازی می توان جلوی این کشتار هولناک را گرفت. به گفته آقاجانی، در کشورهای توسعه یافته هشتمین یا نهمین دلیل مرگ، حوادث رانندگی هستند اما در ایران پس از سکته قلبی و مغزی، حوادث رانندگی بالاترین علت فوت افراد به شمار می روند.

تا اینجا فقط آمار سخن گفته اند، اما بعد از حادثه رانندگی، بعد از این فقدان ناگهانی و غم انگیز بر خانواده ای که عزیزش را به هر دلیل ،به دلیل نداشتن مهارت در رانندگی یا ایراد جاده یا نقص فنی خودرو یا هر دلیل دیگر از دست داده ، چه می گذرد؟ امروزه حوادث رانندگی چنان تلقی بر جای می گذارند و چنان آلامی بر بشریت تحمیل می کنند که فعالان حقوق بشر تلفات جاده ای را از مصادیق بارز نقض حقوق بشر دانسته اند و از همه دولت ها خواسته اند تمام تلاش خود را برای کاهش این تلفات به کار برند.

سوگ درمانی از شن درمانی تا گروه درمانی

دوست داشتن و ماتم دو روی یک سکه اند زیرا هر آنچه که انسان به آن دل می بندد، هر لحظه ممکن است از دست برود.هر عشقی را مرگی و هر مرگی را ماتمی از پی است. از دست دادن عزیزی که فرد با او رابطه عمیقی داشته است،به مثابه سقوط در گودالی بی انتها،احساس ناخوشایندی است که می تواند باعث سوگ در فردشود.

سوگ ،یک پدیده انسانی همگانی ،بسیار شخصی و چند بعدی است. سوگ آثار جامعی بر فرد داغدار دارد." سوگواری " و " داغدیدگی " به واکنش روانی بازماندگان یک فقدان بزرگ گفته می شوند .در واقع " سوگ " ، احساس ذهنی است که از مرگ عزیزان پدید می آید.حال آنکه " سوگواری " به مفهوم دقیق تر ،به فرآیند انحلال سوگ گفته می شود و " داغدیدگی " را باید فرآیند بهبود که به دنبال فقدان فردی محبوب با نوع خاصی از نزدیکی و ارتباط رخ می دهد، در نظر گرفت.روان شناسان از کلمه " داغدیدگی " برای تشریح رفتار فرد پس از مرگ یکی از نزدیکان استفاده می کنند.فقدان شخص مورد علاقه، معمولا زندگی اشخاص نزدیک فرد متوفی را تحت تاثیر قرار می دهد و مجموعه ای از واکنش های پیچیده را در آنها نمایان می کند.این واکنش ها با توجه به چگونگی وقوع حادثه ،اعتقادهای اجتماعی ، فرهنگی و بطور کلی مضمون و معنایی که مرگ از دید افراد دارد،متفاوت است بنابراین دوام و تظاهر داغدیدگی هم در میان گروه های مختلف فرهنگی بطور قابل ملاحظه ای تفاوت دارد.

فرآیند حل سوگ

هنگامی که فقدانی رخ می دهد،بازمانده نیاز دارد "خود " را دوباره تعریف کند و بیاموزد چگونه بدون عزیز از دست رفته با جهان ارتباط برقرار کند.سوگ می تواند فرضیات شخص درباره جهان (انطباق معنوی)، ارتباط با دیگران و هویت شخصی (دنیای درونی) را بر هم زند.از این رو انجام اقدام هایی برای بازسازی معنا از دیدگاه فرد که نقطه مرکزی در حل فرآیند سوگ است، ضروری است.در جهت حل این مشکل ،نظریهای روان شناسان با مکاتب مختلف بررسی شده است. یکی از تاثیرگذارترین این مکاتب ، نظریه های روان پویایی در غالب بازی درمانی است.بازی درمانی یکی از رایج ترین شیوه هایی است که اغلب روان شناسان بالینی ، روان تحلیل گران و مشاوران برای درمان مشکل های عاطفی به کار می برند.در واقع بازی درمانی از طریق ایجاد فاصله ای غیر تهدید کننده از مشکل ها ، فضای امنی را ایجاد می کند تا فرد غیر مستقیم بار خدادها مواجه شود و به چالش با احساسات انکار شده درونی بپردازد تا بتواند میان افکار و احساسات و رفتار خود ارتباط برقرار کند.

شن درمانی

شن درمانی که گونه ای موثر از بازی درمانی است نیز به همین طریق،فضای لازم را برای تجربه شناختی و هیجانی مراجع در اختیار وی قرار می دهد.شن درمانی برای افراد فرصتی را فراهم می کند تا خود را خلاقانه و بصورت غیرکلامی بیان کنند. شن درمانی فرآیندی است که امکان دسترسی به ناهشیار و بیان احساسات را بدون استفاده از کلمات فراهم می کند.در حال حضر این شیوخ درمانی یک روش موثر در کار با افراد داغدیده محسوب می شود.در سال 1930 ، مارگات لون فلد ،روشی را توسعه داد که بعدها با نام " تکنیک جهان " معروف شد. در این روش فرد مینیاتوری از جهان خود را در جعبه شنی درست می کرد. بعدها کالف این روش را گسترش داد و آن را " شن درمانی" نامید.به طور کلی در رابطه با شن درمانی می توان گفت، فرد داغدیده ماوای گرمی را که بطور طبیعی برای ساختن هویت خود وایجاد احساس کنترل نیاز دارد ، با فقدان از دست داده است. او خسته و دلزده از آنچه اتفاق افتاده ،به جعبه شن پناه آورده است. داستان داغدیدگی در جعبه شن ساخته می شود.شن درمانی فضایی امن برای افراد داغدیده برای مواجه شدن با احساسات و افکار پردازش نشده خود مانند غم ،ترس و آشفته بودن فراهم می کند.فرد در فضایی دور از ایگ (خود) و غیر مستقیم آغاز به ساختن داستان سوگواری می کند و بعد ازآن احساسات وی نسبت به آن مورد کاوش قرار می گیرد.چنین فضایی باعث می شود فرد افکار و احساسات خود را سمبل سازی و خود را خلاقانه و غیر کلامی بیان کند. این فرآیند امکان دسترسی به ناهشیار و بیان احساسات متناقض را فراهم می کند.از این رو فضای لازم برای تجربه شناختی و هیجانی در اختیار وی قرار می گیرد.فرآیندی که سم ناشی از فقدان را تقلیل می دهد.اکنون او امکان بروز احساسات خود را دارد بنابراین دیگر ناچار نیست خشم یا احساس گناه خود را سرکوب و از بدن به عنوان شی ء انتقالی استفاده کند،از این رو پس مداخله واکنش تقلیل می یابد. او اکنون دریافته است،ماهیت وجودی مستقل از متوفی دارد ولیکن این حقیقت جدایی درد و اضطراب زائدالوصف را بوجود می آورد.

گروه درمانی

باز مانده بر سر دو راهی تعارض برانگیزی قرار دارد.یک سو انتخاب راه زندگی بدون متوفی است و دیگر سو جاده مرگ پیش روی او است. راه مرگ،پس از فوت متوفی راهی آشناست .چرا که بازمانده در وجود خود ندای پنهانی را می شنود که او را برای رها کردن هر آنچه متعلق به متوفی است،سر زنش و به وی احساس گناه تزریق می کند.قسمت اعظم این نجوای درونی،صدای درونی شده اجتماع است که همچون والدی منتقد،بازمانده را به اجرای مناسک و مراسم فرا می خواند.بازمانده گاه برای رها شدن از عذاب وجدان یا برچسب بی احساس بودن ناگریز نقاب بر چهره می زند و بصورت جبرانی رفتار می کند اما در گروه درمانی داغدیدگی ، فضایی ایجاد می شود تا اععضا نقاب از چهره بر دارند.این گروه کوچک که نماینده ای از خانواده مراجعان است،به احساسات اصیل یکدیگر مشروعیت می دهند.آنان فرصت می یابند نقاب خود را بر دارند، همچون کودکی آزاد و رها به دور از نمایشگری یا ایده آل سازی خود احساساتشان ذا اعم از نفرت ، خشم ، گناه ، تقصیر ،عصبانیت و عشق لمس کنند.در فضایی که نگاه دیگری مهم نباشد،نه خجالت از رخداد روی داده وجود دارد، نه قضاوت دیگران در مورد دلیل فوت مهم است.اکنون آنچه برای بازمانده اهمیت دارد،این است که با فقدان و احساسات متناقض نسبت به بازمانده چه کند.او به کمک مینیاتور ها (اشیایی که فرد را به یاد متوفی می اندازد و در جعبه شن قابل استفاده است)شروع به ساختن داستان در جعبه شن و فریاد ناشنیده خود را بازگو می کند. او که پس از فقدان تلاشی مذبوحانه برای انکار فقدان و در واقع حفظ خاطرات و رویا های محقق نشده خود با متوفی داشته است، اکنون جدایی را می پذیرد و در می یابد که گرچه وجود فیزیکی متوفی را ندارد اما عشقی که درون وجود خود نسبت به او دارد ضامن تداوم حضورش در ادامه راه زندگی وی است.

سازگار شدن جدایی

درک این جمله که پذیرش از دست دادن یک عزیز،یعنی پذیرش خاطرات درونی آنان در زمان غیبت ،احساس کنترل بر وقایع به شخص می دهد.او مشعل دار سرنوشت زندگی خود می شود و در آن عاملیت می یابد،دیگر گمان نمی کند مقهور سرنوشت است یا بازتاب آیینه ای از خواسته دیگران. باز مانده که اکنون متوفی را در وجود خود یافته است،توجه اش به طور جبرانی به وی معطوف نیست. انرژی اکنون از متوفی باز پس گرفته شده و آزاد است و فرد آن را روی خود مجددا سرمایه گذاری می کند. او خلاقانه و فعالانه در راه زندگی قدم بر می دارد.سازه ها و ساختارهای موجود را بازنگری و بازسازی می کند.فرد با فرشته مرگ که تظاهر بالینی علیه زندگی است، اکنون می تواند مبارزه کند و با جدایی سازگار شود.

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان شریعتی - روبروی ملک - خیابان شهید باقری شبستری - شماره71

تلفنهای تماس: ۸۸۱۴۸۴۴۰  - ۸۸۴۳۵۲۴۰ فکس : ۸۸۱۴۸۴۴۱   واتساپ : 9123010772 98+

کدپستی: 1613635791

آدرس وب سایت: www.bonyadeshervin.com 


آدرس پست الکترونیکی: info@bonyadeshervin.com 

اینستاگرام : bonyad_shervin_robenzadeh@

تلگرام : https://telegram.me/bonyadeshervin